برای دخترم ساغر
دختر کوچولوی مامانی دو سال و ٧ ماه پیش یعنی بیستم مهر ١٣٧٨ بعد از کلی استراحت مطلق و ٤٧ شب خوابیدن در بیمارستان ساعت ١١ صبح روز شنبه در بیمارستان شفای ساری و زیر نظر خانم دکتر مریم السادات طباطبائی پور به دنیا آمد .
موقع تولد وزنش ٦٥٠/٢ کیلو گرم و قدش ٥٩ سانتی متر بود اونقدر کوچولو بود و اونقدر مظلومانه گریه میکرد که دل هر کسی براش میسوخت.
عسل کوچولوی مامانی از اون روز شد عشق بابا مصطفی و داداش سروش
ساغر نازمون ٤٢ روزه بود که تونست گردنشون سفت نگه داره و وقتی اونو روی شکمش میخوابوندم سرشو کامل بلند کنه. ٦ ماه و ١٠ روزه بود که اولین دندونش دراومد و ٦ ماه و ٢٥ روزه بود که تونست بشینه .٩ ماهه بود که میتونست بلند بشه و باسته و اولین قدمهای کوچیکشو در نزدیکی روزهای اولین تولدش یعنی آخرهای ١١ ماهگیش برداشت.اولین کلمات مثل بابا و آب رو در ١٤ ماهگی گفت و از ١٦ ماهگی خیلی از کلمات رو در جمله به کار میبرد ١٩ ماهه بود که کامل حرف میزد و الان کامل صحبت میکنه و تقریبا تمام کلمات رو کامل ادا میکنه .
قوه تخیل خوبی داره و میتونه تشابه هر چیز به چیز دیگه رو تشخیص بده.در ضمن از حافظه خوبی برخوردار هست و میتونه چیزهائی رو که مربوط به ماههای پیش هست رو به یاد بیاره.
برای عزیز دلم و همه بچه های کره زمین آرزوی سلامتی و سرزندگی میکنم و امیدوارم دلهای پاک و کوچیکشون هیچ وقت آزرده نشه و نشکنه .الهی آمین