ساغر عسل مامانساغر عسل مامان، تا این لحظه: 15 سال و 7 ماه سن داره

ساغر (بهترین بهونه زندگی)

بابام در بانک ملی

سلام دوستای گلم امروز بیستم مهر تولد منه اما هنوز بابام نیومده هر چی مامان راحل زنگ میزنه بابا مصطفی میگه داره میاد ولی هنوز نیوموده آخه دوستام اومدن و دلم میخواد بابائی هم بیاد ولی ..... راستی باباهای شما هم مثل بابای من دیر میاد آخه دلم براش تنگ میشه .مامانی میگه بابائی یه کارمند خوبه و هر کسی برای خوب بودن باید خوب و درست کار کنه و بابائی باید الگوی بقیه باشه و من و تو و داداشی با صبر و تحمل می تونیم بهش کمک کنیم که همیشه هم خودش و هم بانک ملی نمونه بشن. برای بابای خوبم و همه باباهای مهربون و زحمتکش آرزوهای خوب دارم بابائی مهربون خسته نباشی اما جون من زودتر بیا آخه میخوام به دوستای موسسه ام نشونت بدم
8 دی 1391

ساغر ناز مامانی در سه سالگی

یه روزی برای گرفتن عکس پرسنلی با پسرم سروش به عکاسی رفته بودیم که  آقای عکاس گیر داد که حتما باید از ساغر یه عکس بگیره خب هر چی آقای همسر گفت نه آقای عکاس تاکید می کرد که تیپش رو دوست داره بالاخره این عکس رو از ساغر گرفت و بعد بزرگش کرد و روی تخته زدش و داد  به ما دستش درد نکنه ...
6 دی 1391

برای دخترم ساغر

دختر کوچولوی مامانی دو سال و ٧ ماه پیش یعنی بیستم مهر ١٣٧٨ بعد از کلی استراحت مطلق و ٤٧ شب خوابیدن در بیمارستان ساعت ١١ صبح روز شنبه در بیمارستان شفای ساری و زیر نظر خانم دکتر مریم السادات طباطبائی پور به دنیا آمد . موقع تولد وزنش ٦٥٠/٢ کیلو گرم و قدش ٥٩ سانتی متر بود اونقدر کوچولو بود و اونقدر مظلومانه گریه میکرد که دل هر کسی براش میسوخت. عسل کوچولوی مامانی از اون روز شد عشق بابا مصطفی و داداش سروش ساغر نازمون ٤٢ روزه بود که تونست گردنشون سفت نگه داره و وقتی اونو روی شکمش میخوابوندم سرشو کامل بلند کنه. ٦ ماه و ١٠ روزه بود که اولین دندونش دراومد و ٦ ماه و ٢٥ روزه بود که تونست بشینه .٩ ماهه بود که میتونست بلند بشه و باسته و اولین قدمها...
13 تير 1390

اول هر کار سلام

سلام  و هزاران سلام خدمت همه مادرانی مهربونی که به وبلاگ دخترم سری میزنند. سلام به مادران این طلیعه داران مهربونی و صبوری که نوگلانشون رو با هزاران امید و آرزو بزرگ میکنند و به اونها درس عاشقی و وفاداری و پشتکار رو میآموزند و سلام به شماها نی نی های گلی که قراره در آینده ای نه چندان دور چرخ این روزگار به اراده شما بچرخه... ...
7 خرداد 1390