برای بانک ملی
من از بچه گی هام همیشه میگفتم بانک ملی در خدمت مردم و بابا مصطفی در خدمت بانک ملی مامانی هم کلی میخندید و به بابا میگفت بچه هم فهمید !!! آخه شما بگید من نمی فهمم کجاش خنده داره ؟! ...
بابام در بانک ملی
سلام دوستای گلم امروز بیستم مهر تولد منه اما هنوز بابام نیومده هر چی مامان راحل زنگ میزنه بابا مصطفی میگه داره میاد ولی هنوز نیوموده آخه دوستام اومدن و دلم میخواد بابائی هم بیاد ولی ..... راستی باباهای شما هم مثل بابای من دیر میاد آخه دلم براش تنگ میشه .مامانی میگه بابائی یه کارمند خوبه و هر کسی برای خوب بودن باید خوب و درست کار کنه و بابائی باید الگوی بقیه باشه و من و تو و داداشی با صبر و تحمل می تونیم بهش کمک کنیم که همیشه هم خودش و هم بانک ملی نمونه بشن. برای بابای خوبم و همه باباهای مهربون و زحمتکش آرزوهای خوب دارم بابائی مهربون خسته نباشی اما جون من زودتر بیا آخه میخوام به دوستای موسسه ام نشونت بدم
ساغر ناز مامانی در سه سالگی
یه روزی برای گرفتن عکس پرسنلی با پسرم سروش به عکاسی رفته بودیم که آقای عکاس گیر داد که حتما باید از ساغر یه عکس بگیره خب هر چی آقای همسر گفت نه آقای عکاس تاکید می کرد که تیپش رو دوست داره بالاخره این عکس رو از ساغر گرفت و بعد بزرگش کرد و روی تخته زدش و داد به ما دستش درد نکنه ...
ساغر در یک سالگی
برای دخترم ساغر
دختر کوچولوی مامانی دو سال و ٧ ماه پیش یعنی بیستم مهر ١٣٧٨ بعد از کلی استراحت مطلق و ٤٧ شب خوابیدن در بیمارستان ساعت ١١ صبح روز شنبه در بیمارستان شفای ساری و زیر نظر خانم دکتر مریم السادات طباطبائی پور به دنیا آمد . موقع تولد وزنش ٦٥٠/٢ کیلو گرم و قدش ٥٩ سانتی متر بود اونقدر کوچولو بود و اونقدر مظلومانه گریه میکرد که دل هر کسی براش میسوخت. عسل کوچولوی مامانی از اون روز شد عشق بابا مصطفی و داداش سروش ساغر نازمون ٤٢ روزه بود که تونست گردنشون سفت نگه داره و وقتی اونو روی شکمش میخوابوندم سرشو کامل بلند کنه. ٦ ماه و ١٠ روزه بود که اولین دندونش دراومد و ٦ ماه و ٢٥ روزه بود که تونست بشینه .٩ ماهه بود که میتونست بلند بشه و باسته و اولین قدمها...
اول هر کار سلام
سلام و هزاران سلام خدمت همه مادرانی مهربونی که به وبلاگ دخترم سری میزنند. سلام به مادران این طلیعه داران مهربونی و صبوری که نوگلانشون رو با هزاران امید و آرزو بزرگ میکنند و به اونها درس عاشقی و وفاداری و پشتکار رو میآموزند و سلام به شماها نی نی های گلی که قراره در آینده ای نه چندان دور چرخ این روزگار به اراده شما بچرخه... ...